استاد ماهر (دکتر قلب من) [فصل دوم] P{❿}
تهیونگ از درد نمیتونست چیزی بگه گلوش خیلی میسوخت
هیو:تو تاوان کسی رو باید بدی که پدر منو کشته ، شما همتون عین همید ، یکی از یکی بد تر ، همتون قاتلید ، شما کسایی مثل پدر منو بخاطر پول و قدرت میکشید
ته:ا..اگه ا..د..می م..ث..ل پ..در ت..تو باشه م..میخو..ام هز..ار بار قا..تل ب..شم
هیو:مگه پدرمن چش بود ها؟مگه پدر من چیکار کرده بود که باید کشته میشد؟*داد*پدرت بخاطر نابلدیش اونو کشت ، پدر من به بابات اعتماد کرده بود ، به دکترش اعتماد کرده بود ، ولی ... ولی پدرت فقط بخاطر اینکه به دانشجوهاش درس ياد بده پدر منو نابود کرد
تهیونگ: می..خوای ب..کش..یم؟؟خو..ب بک..ش چ..را م..نت..ظری؟
هیو: هع فک کردی به همین راحتیا میزارم بیماری نه بت عذاب بکشی، عذاب کشیدن خواهرتم ببینی
ته:ت..توی ع..و..ضی
هیو:نزارین چیزیش بشه من باید برم
ب:چشم قربان
.
.
جیمین:/
امروز قرار بود نقشه مونو عملی کنیم باید سریع دست به کار میشدیم و اونارو نجات میدادیم
....
ب:قربان یه نفر اومده و با شما کار داره
هیو:کیه؟
ب:گفت اسمش جاناتانه
هیو:اجازه ورود بهش بدین
ب:چشم
....
جیمین:/
الان دیگه وقتش بود که کارمو شروع کنم
وقتی رفتن جلو در نزاشتن برم داخل ولی تا اسم هیونجین و آوردم گفتن صبر کنم
ب:اقا میتونین برین داخل
جیمین:ممنون
.
.
تق تق تق:/
هیو:بفرمایید
جیمین:سلام
هیو:سلام بفرمایید
جیمین:فک کنم بدونید برای چی اومدم اينجا
هیو:بله بفرمایید
جیمین:ممنون
هیو:خوب؟ تعریف شما رو خیلی شنیدم
جیمین:نظر لطفتونه
هیو:چون شما به من معرفی شدین میتونین همين الان کارتونو شروع کنین
جیمین:ممنون
....
جینهو:قرار بود منو ببرن ولی نمیدونستم کجا و چرا؟
همینطوری منتظر نشسته بودم که دیدم در باز شد
جیمین:/
جینهو:ج..جیمین
جیمین:جینهو
جینهو سریع بلند شد و میخواد بره سمت جیمین که ...
هیو:تو تاوان کسی رو باید بدی که پدر منو کشته ، شما همتون عین همید ، یکی از یکی بد تر ، همتون قاتلید ، شما کسایی مثل پدر منو بخاطر پول و قدرت میکشید
ته:ا..اگه ا..د..می م..ث..ل پ..در ت..تو باشه م..میخو..ام هز..ار بار قا..تل ب..شم
هیو:مگه پدرمن چش بود ها؟مگه پدر من چیکار کرده بود که باید کشته میشد؟*داد*پدرت بخاطر نابلدیش اونو کشت ، پدر من به بابات اعتماد کرده بود ، به دکترش اعتماد کرده بود ، ولی ... ولی پدرت فقط بخاطر اینکه به دانشجوهاش درس ياد بده پدر منو نابود کرد
تهیونگ: می..خوای ب..کش..یم؟؟خو..ب بک..ش چ..را م..نت..ظری؟
هیو: هع فک کردی به همین راحتیا میزارم بیماری نه بت عذاب بکشی، عذاب کشیدن خواهرتم ببینی
ته:ت..توی ع..و..ضی
هیو:نزارین چیزیش بشه من باید برم
ب:چشم قربان
.
.
جیمین:/
امروز قرار بود نقشه مونو عملی کنیم باید سریع دست به کار میشدیم و اونارو نجات میدادیم
....
ب:قربان یه نفر اومده و با شما کار داره
هیو:کیه؟
ب:گفت اسمش جاناتانه
هیو:اجازه ورود بهش بدین
ب:چشم
....
جیمین:/
الان دیگه وقتش بود که کارمو شروع کنم
وقتی رفتن جلو در نزاشتن برم داخل ولی تا اسم هیونجین و آوردم گفتن صبر کنم
ب:اقا میتونین برین داخل
جیمین:ممنون
.
.
تق تق تق:/
هیو:بفرمایید
جیمین:سلام
هیو:سلام بفرمایید
جیمین:فک کنم بدونید برای چی اومدم اينجا
هیو:بله بفرمایید
جیمین:ممنون
هیو:خوب؟ تعریف شما رو خیلی شنیدم
جیمین:نظر لطفتونه
هیو:چون شما به من معرفی شدین میتونین همين الان کارتونو شروع کنین
جیمین:ممنون
....
جینهو:قرار بود منو ببرن ولی نمیدونستم کجا و چرا؟
همینطوری منتظر نشسته بودم که دیدم در باز شد
جیمین:/
جینهو:ج..جیمین
جیمین:جینهو
جینهو سریع بلند شد و میخواد بره سمت جیمین که ...
۳۹.۱k
۰۸ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.